حسین جان به یاد لبت یک شبم خواب راحت نداشتم

حسین جان به یاد لبت یک شبم خواب راحت نداشتم

[ سید محمدرضا نوشه‌ور ]
حسین جان
به یاد لبت یک شب هم خواب راحت نداشتم
کنار تن بی‌سرت کاسه‌ی آب گذاشتم
یا مظلوم

پیکرتُ برمی‌گردونم خیمه
من سرتُ برمی‌گردونم خیمه

خیالت از حال رقیه راحت
دخترتُ برمی‌گردونم خیمه

جوری گریه می‌کنم اشک شمرُ درمیارم پاشه
جوری گریه می‌کنم که پیرهن کهنه ی تو پیداشه
جوری گریه می‌کنم نمرده زینب که سرت دعواشه

تشنه، بی‌سر، یا اباعبدالله
جان خواهر، یا اباعبدالله

دارم رو حرف دلم پا می‌ذارم
تو رو روی خاک صحرا می‌ذارم
نمی‌رم اما می‌برنم با زور
نگی تو رو تشنه تنها می‌ذارم

جوری پاتُ می‌کشی که پای مادرم به مقتل واشه
جوری پاتُ می‌کشی که از غم تو قد زینب تاشه
جوری پاتُ می‌کشی تو رفتی و منو نبردی باشه 

تاحالا از این خونواده زنی رو نبردن اسارت

نظرات