
حسرت به دل گذشته ام از دشت كربلا آخر نشد نظاره كنم پیكر تو را حتی اگر به علقمه می آمدم چه سود چیزی نداشتم كه ببندم سر تو را درد و بلای مادرم، قلبم و از جا می كنه هر كی با هر چی دستشه، مادرِ مار و میزنه وای مادرم وای مادرم چون اختران عشق ز هر سو به نیزه شد دانی چگونه آن سر مه رو به نیزه شد از بس شكاف زخم عمودش عمیق بود تنها سری بُود كه ز پهلو به نیزه شد