
بیسبب نیست شب جمعه، شبِ رحمت شد مادری گفت حسین جان، همه را بخشیدند حسین، وای آه زهرا، زهرا، زهرا... زِ همه دست کشیدم که تو باشی همهاَم با تو بودن زِ همه دست کشیدن دارد حسین، وای هر طایفه با قومی، خویشی و نَسَب دارند من با غم عشقِ تو خویشی و نَسَب دارم حسین، وای آرام منی، جان منی، قند دهانی تو خوبتر از خوبتر از خوبترین خوبترین خوبِ جهانی حسین، وای