زیر گنبد طلات، گریه میکنم برات گریه میکنم آخه، گریه داره روضههات اولیا مُخدّره، کی دلش اومد تو رو به اسارت ببَره اولیا مُخدّره، به خدا سوختن من از داغ معجره اولیا مُخدّره، خدا از هر کی گذشت، از شمر نگذره اولیا مُخدّره، کی دلش اومد تو رو، به اسارت ببره بعد از گودال آزار دیدی بعد از عباس بازار دیدی عمّه جانم، جانم زینب... وقتی میزنم صدات، سینه میزنم برات تو صحن تو میخونم، روضهی مخدّرات اولیا مُخدّره توی بزم مِی زمان، چه دیر میگذره اولیا مُخدّره داغ چوب خِیزران، از نیزه بدتره اولیا مُخدّره کاش چوبی که بالاس، محکم پایین نره الشام الشام الشام... سنگ و آتیش طعنه دشنام سنگ و چوب و طعنه دشنام عمّه جانم، جانم زینب... دَم ضریحِ با صفات، روضه میخونم برات این بار روضه میخونم از قول برادرات اولیا مُخدّره، غربت اینه که سنان، با تو همسفره اولیا مُخدّره، چند دفعه زدنت، اونم چند نفره اولیا مُخدّره، اونکه دستتو بست، از خدا بیخبره اولیا مُخدّره، کی دلش اومد تو رو، به اسارت ببَره حتما بوده بازوت زخمی مثل مادر پهلوت زخمی خواهر جانم، جانم زینب... خواهر جانم، جانِ خواهر... عمّه جانم، جانم زینب...
عالیه