اصغر من کی به زبان آمده

اصغر من کی به زبان آمده

[ حسن حسینخانی ]
(اصغرِ من کی به زبان آمده؟
سرور هر پیر و جوان آمده...)

(آب فرات بسته شد
فاطمه دل‌شکسته شد...)

(وا عطَشا، به کربلا...
العطش...)

********

(تکلّم کن، تکلّم کن
بگو من آب می‌خواهم) 2

تلظی کن، تلظی کن
فدای کام عطشانت

مبادا گوسِفند از آسمان آید، ذبیح من
محیا شو، که سازم در منای دوست قربانت

(نفس شعله، گلو تفتیده
لب تشنه، عجب نبود) 2
که دود از تیر برخیزد 
ز سوز حلق سوزانت

نگویی کس نشد هم‌بازیَت بر گِرد گهواره
(شرار تشنگی تا صبح، بازی کرد با جانت) 2

روی دستم تو ای والا، بپر بالا تبسم کن
بپر در دامن زهرا و با محسن تکلم کن

نظرات