چقدر نیزه به پات افتاده

چقدر نیزه به پات افتاده

[ محسن عرب‌ خالقی ]
(چقدر نیزه به پات افتاده، ویلی یحسین ویلی)۲
چقدر سنگ به تو دل داده، ویلی یحسین ویلی

لک لبیک که میگی که انگار، ویلی یحسین ویلی
خاک گودال میشه سجاده، ویلی یحسین ویلی

(سبوح القُدوس تو رو نشناختنت افسوس)۲
دار تعبیر میشه کابوس، داغِ ناموس

(آه از بدنت، زیر و رو شدنت)۲
گریه می‌کنم برا کهنه پیراهنت

آه از بدنت، بی‌هوا زدنت
گریه می‌کنم برا دست و پا زدنت

ویلی یحسین ویلی...

دم آخر چقدر تنها بود، ویلی یحسین ویلی
نگران خیمه‌ی زن‌ها بود، ویلی یحسین ویلی

سمت گودال هجوم آوردن، ویلی یحسین ویلی
سر پیراهنش‌ام دعوا بود، ویلی یحسین ویلی

مظلوم المجروح
زیر تیر و نیزه‌ی انبوه

از قفا چرا شدی مذبوح
زخمی، مجروح، مذبوح

آه از بدنت، با عصا زدنت
سر به روی نیزه و بوریا کفنت

آه از بدنت، قطعه قطعه تنت
گفتی یا علی زدن نیزه تو دهنت

چقدر نیزه تو را آزرده، ویلی یحسین ویلی
اخرین تیر به قلبت خورده، ویلی یحسین ویلی

پا نکش روی زمین لب تشنه، ویلی یحسین ویلی
مادرت آب برات آورده، ویلی یحسین ویلی

(مهموم المظلوم، یاد خیمه گریه کرده آروم)۲
شد رگای حنجرش معلوم

وای از حرمت، همه هم و غمت
رو به خیمه گاه بود آخرین قدمت

(چشمی به قتلگاه و چشمی به خیمه گاه)

(ناموس دوستان، نگران کشته شد حسین)

نظرات