هرکس گدایی میکند بر ساحت زهرا باید بیاید قم، بیاید خدمت زهرا معصومه یعنی نور، یعنی عصمت زهرا پیداست در صحن و سرایش جنّت زهرا مانند زهرا روشنای خانه این بانوست راضیه و انسیه و حنّانه این بانوست کوثر شده، زهرای اطهر میشود بیشک انسية الحورای دیگر میشود بیشک معراج را معنا و مظهر میشود بیشک بند دل موسی بن جعفر میشود بیشک بابا اگر این است دختر، باید این باشد چون فاطمه حق است ام المؤمنین باشد وا میشود سجادهاش، وا میشود درها درهای الطاف خداوندی به نوکرها از نسل اسماعیلها تا نسل هاجرها در محضرش از فضّهها هستند و قنبرها در کهکشانش شاعران منظومه میگویند معصومها یا حضرت معصومه میگویند دست کریمه برکتش مثل کریمان است قم ظاهراً خشک است، در باطن گلستان است باران نمیخواهد، همیشه نورباران است هر زائر قم، زائر شاه خراسان است محتاجم و دور کس دیگر نمیگردم از محضر او دست خالی برنمیگردم کعبه تمام عزّت خود را به او داده جنّت به دست خادمان او سبو داده زهرا به یمن او به من هم آبرو داده کن درددل با او که وقت گفتگو داده بیخود نمیآیند مردم سر به زیر اینجا پس تو بیا و کربلایت را بگیر اینجا چون فاطمه نور است و شرحی در بیانش نیست چون زینب است و جز رضا ورد زبانش نیست گرچه شکسته، حرفی از قدّ کمانش نیست بر آسمان نیزه، ماه کاروانش نیست بی کس نشد یک لحظه هم در این مسیر اصلاً بیمار شد، اما نشد اینجا اسیر اصلاً باید از آقا گفت یا خواهر که تنها شد او را زدند اشرار بالا سر که تنها شد گودال شد عرش خدا، مادر که تنها شد غارت شد از هر گوشهای پیکر که تنها شد در ازدحام خیمه، زینب ناتوان افتاد روبندهی زنها به دست این و آن افتاد