
سفر کردم تا مدینه رفتم، تا اوضاع رو ببینم یا لَلعجب چه محشر بود! خود جبرائیل با جمعی در حال رفت و آمد به سمت خونهی حیدر بود یه ماهِ کامل تو آسمونا بود اما ماه اصلی تو آغوش پیمبر بود میدیدم ملائک با هم، که به سجده هِی میافتن همهی در و دیوارا، یا حسن حسن میگفتن حسن قرآنه، میگم حسن جانانه حسن بگو که اسمش نشونهی ایمانه حسن مصداق کرامت و عرفانه بیا که امشب، بازارِ عیدی دادن داغه یا حسن یا مولا... درِ خونه تا دمِ سحر وا بود هر چی میومد مهمونِ جدید بازم جا بود میزد بارون، دونه دونه تو جایی که تموم صحراهای مدینه دریا بود یه حیدر پیش حضرت زهرا بود یه حیدر دیگه توی، آغوش زهرا بود قطرهم و تو اقیانوسم، بیمحبّتش میپوسم یا حسن رو پرچم باشه، من تبرّکاً میبوسم شبِ مسکینه، سفید چقد رنگینه حسن لبهای شیرِ عرب، شیرینه کرم سرشاره، خدا هوامو داره از حسنیها قطعاً عذابو برمیداره