
رسیدم من اما یهکم دیر رسیدم چیزایی که دیدم نباید میدیم میدیدم تو گودال یه مشت نانجیبو دیدم دوره کردن عموی غریبو یکی رو در رو، یکی از پشت عمومو میزد منو میکُشت زمین نشست آخر عمو جون یه جوری زد عموجون افتاد که خیلی بد عموجون افتاد میون گرگای بیابون یه شیر زخمی، این همه لشکر میون گودال گم شده پیکر «عمو حسین جان ، عمو حسین جان» توی گرد و خاکا میدیدم به زحمت عموم افتاد از اسب میون جماعت عمو که زمین خورد با صورت تو گودال دویدن با نیزه جماعت تو گودال توی گودال، صد نفر اومد دیدم هرکی هرجوری شد زد با چکمه رفت روی عمو یه نیزه تو گلوش نشسته یه نیزه سینهشو شکسته یکی تو پهلوی عمو یه نیزه راه نفس رو بسته یه سنگی پیشونی رو شکسته «عمو حسین جان ، عمو حسین جان» سرش رو شکافتن، عمو یاعلی گفت یه نیزه نمیذاشت، به زحمت ولی گفت تا نیزه تو پهلوش نشست گفت یازهرا تا با چکمه سینهش شکست گفت یازهرا توی گودال بانویی دیدم تا یازهرا گفت من شنیدم صدای یه بانویی خسته یه مادرِ خمیدۀ تنها با دستی که نمیره بالا میزد رو سینۀ شکسته میگف بُنَیَّ، آبت ندادن غریب مادر، زخمات زیادن «عمو حسین جان ، عمو حسین جان» ***