یه جانماز جیبی و یه سربند

یه جانماز جیبی و یه سربند

[ گروه سرود احلی من العسل ]
یه جانماز جیبی و یه سربند
یه چفیه و یه کوله‌بار ساده

توشه راهمونو برداشتیم و
با دل تنگمون زدیم به جاده

تنگ غروب تا می‌رسیم دوکوهه
عطر شهادت می‌گیره دلامون

چقدر شبیه شهدا شدیم با 
لباس‌های خاکی و چفیه‌هامون

ما راهیان سرزمین نوریم 
قدم قدم با کاروان می‌رویم 

طلائیه، فکّه، هویزه و هور
سوی دیار عاشقان می‌رویم

سو به خدا می‌رویم، رو به خدا می‌رویم
بهر بلای عشق او به کربلا می‌رویم

مثل شلمچه پُر غرور و غیرت
حال و هوای حلب این‌جوریه

ایشالله چندتا یادمان می‌سازیم 
تو جبهه‌های زخمی سوریه

به یاد ابراهیم می‌افته هر کی 
که قصّه‌ی بلباسی رو شنیده

بدجوری غربت و غم خان طومان
رنگ و بوی کانال کمیلو میده

شبیه حاج قاسم سلیمانیه 
شوق شهادت تو دل بچه‌ها 

تو جبهه‌ی مقاومت می‌پیچه 
نسیم جان‌فزای کرب‌و‌بلا

نسیمی جان‌فزا می‌آید 
بوی کرب‌و‌بلا می‌آید

نظرات