مگه میشه یک عمر یک جا نشست ولی از جهاد از غم یار گفت اگه ماها عمّار بودیم چرا؟ بازم مقتدا أینَ عمّار گفت بصیرت یه راهه فقط عشق نیست تو تاریکیِ فتنه روشنگره یه توشهست تو زیر و بمهای راه بصیرت برای همه سنگره میلرزونه ایثار و ایمان ما بازم برج و با روی هر دشمنو میسازیم با هر سختی و مشکلی میسازیم ما آیندهی میهنو یه روز پای صندوق یه روز توی جنگ یه سرباز هر جا باشه حاضره بصیرت یه نور هدایتگره نمیذاره که دل به ظلمت بره ما از نسل عمّار هستیم همه ما فرمانپذیریم بیحرفِ پیش همون که نگاهش به فرمانده بود نه یک گام عقبتر نه یک گام پیش همون که توی فتنه بیدار بود دلش قرص بود توی هر انتخاب کسی که بصیرت باشه سنگرش براش امر مولاس فصل الخطاب چقدر خوبه انقدر عاشق باشی که مِهرت یه سرو تناور بشه یه جور باشی که وقتی نیستی دلِ رهبر از غصّه مضطر بشه
واقا عشق کردم
لبیک یا خامنه ای
به به