تو غل و زنجیره تا لحظه‌ی آخر دنبال رضاشو می‌گیره

تو غل و زنجیره تا لحظه‌ی آخر دنبال رضاشو می‌گیره

[ حاج اسلام میرزایی ]
تو غل و زنجیره
تا لحظه‌ی آخر دنبال رضاشو می‌گیره
سِندی رَذل و ملعون شاده، که داره می‌میره
تو غل و زنجیره

دلگیره از دنیا
خَلِّصنی یا رب داره هر شب، به روی لب آقا
ناسزا می‌گن این نامردا، به مادرش زهرا
دلگیره از دنیا

آقام آقام آقام...
****
دلش پُر از خونه
می‌باره اشک از چشماش ای وای، اسیرِ هارونه
مونده روی جسم مجروحش، جای تازیونه
دلش پُر از خونه

شده تو زندون پیر
شکسته ساقِ پاشو بدجور، حلقه‌‌ی زنجیر
می‌کِشه زیر ضرب شَلّاق، همه‌ی جونش تیر
شده تو زندون پیر

آقام آقام آقام...
****
از غصّه مالامال
می‌خونه دائم از روضه‌ی تنِ توی گودال
می‌زدنش با تیغ و نیزه، می‌رفت همش از حال
تنِ توی گودال

خواهری می‌بینه
که شمر پست و ملعون داره، می‌شینه رو سینه
خنجرش خیلی کُنده نامرد، می‌زنه با کینه
ضربه‌ها سنگینه

نظرات