
بهار عمر هر کسی جوونیه جوونیه مادرمون خزونیه خزونیه که روی اون نشونیه روی صورتش تو کوچه مادر و می کشوند و منم دق کردم کسی نمیدونه چقد هق هق کردم دستم و ول نکن مادر تا که باهم بریم خونه دیدن دست لرزونت تن منو می لرزونه ابر سیاه جلوی راهمون و بست گرد و غبار میون کوچمون نشست شاخه گل کوچمون از شاخه شکست وای از کوچمون قول دادم نگم از اون کسی که من و پیرم کرد نگم از اون کسی که زمین گیرم کرد چادر مادرم خاکی قد منم خمیده شد به کی بگم خودم دیدم روی زمین کشیده شد دستم و ول نکن مادر تا که باهم بریم خونه دیدن دست لرزونت تن منو می لرزونه رفته دیگه خونه ارزوم به باد کنار من صدای مادر نمیاد نمیتونه حتی اگه خودش بخواد با من راه بیاد جون دادم کاشکی یکم بزرگ تر از حالا بودم مادر و میزدن چرا تنها بودم تا خونه راه و گم کرده چرا چشاش نمیبینه دو سه قدم که راه میره چرا رو خاکا میشینه دستم و ول نکن مادر تا که باهم بریم خونه دیدن دست لرزونت تن منو می لرزونه