ای جمعه ی نیامده ی روزگار ها الغوث و الامان خزان و بهار ها آیینه ی شریف ترین تبار ها خال لب تو کعبه ی دلبر مدار ها خوش به سعادت پسر مهزیار ها حالا که میل به دلبری ساغر آمده عطر گل محمدی از قمصر آمده آقا بیا که کاسه ی صبرم سر آمده حتی دعای ندبه صدایش در آمده برگرد ای قرار دل بی قرار ها از باده ی دلای تو بس نوش میکنیم عالم به مدح زلف تو مدهوش میکنیم اما چه سود ریسه که خاموش میکنیم آقا تو را دوباره فراموش میکنیم ای خسته از شلوغی شعر و شعار ها آنقدر گفته ایم که ضرب المثل شده دنیا بدون تو به جنهم بدل شده کعبه شکست خورده ی لات و هبل شده شیطان دوباره معرکه گیر جمل شده تیغت کجاست ذریه ی ذوالفقار ها تردید و شبهه از سفرت حرف می زند با شک از آخرین خبرت حرف میزند از شایعات دور و برت حرف میزند آقا بیا که پشت سرت حرف می زند ای حرمت تمامی دور و قرار ها دست با سر به روان چون نرسد در گردن چاره ای نیست به جز دیدن و حسرت خوردن آدمی را که طلب هست و توانایی نیست صبر اگر هست و اگر نیست با باتی کم روی در خاک در دوست ببیاد مالید چون میسر نشود روی به روی آوردن گفت چه کند گر نکند شرط عشق است بلا دیدن و پای افشردن تا کی بگویم ای خدا این معظ الاولیا عمرم سر آمد مهدی نیامد غم ها سر آمد آقایم آمد به خوبا سر میزنی مگه بدا دل ندارن
خیلی قشنگ بود