
گرفته زانوی غم در بغل این روزها زهرا ندارد غیر غربت پشت این در آشنا زهرا نه تنها وقت رفتن دست بر دیوار میگیرد که در این خانه رو میگیرد از شیر خدا زهرا مدینه لیلهی قدر است و قدرش را نداستید شنیدیم نامی از زهرا و ما ادراک ما زهرا مدینه گوش بسپار و ببین ازدست این مردم چه میخواهد میان ربنایش از خدا زهرا مدینه کاش میدانستی از این بی نشان رفتن چه داغی میگذارد تا ابد بر سینه ها زهرا تمام دردهایش را به گوش چاه میگوید تماشا کن علی را برد این غم تا کجا زهرا ستونهای زمین لرزید وقتی از نفس افتاد گواهش چادری خاکی است بین کوچهها زهرا گرفتن که شکستی و گرفتم که زدی بر جان ولی ای در چرا پهلو؟ ولی آتش چرا زهرا ؟ شکست از سینهی پردرد پهلوی خلافت را خلافت خانه راه انداخت از قدر و بها زهرا همین که گفت یا حیدر شبانه کفن و دفنم کن چه زیبا پرده را برداشت از این ماجرا زهرا خدا روشکر بتهای خلافتخانهی ذلت دم آخر ندارد هیچ حرفی ندارد با شما زهرا به همان کس که محرم زهراست دل من پر ز ماتم زهراست گر محرم عزای زینب بود فاطمیه محرم زهراست