کنون که از جرم بی‌حد سوختی

کنون که از جرم بی‌حد سوختی

[ حاج محمد سهرابی ]
کنون که از جور بی‌حد سوختی کاشانه‌ی ما را
مُنَوَّر کن شبی هم لااقل ویرانه‌ی ما را

دو چشمم پر شد و حسرت کشید یه جرعه دارم
یزید از ما گرفته نوبت پیمانه‌ی ما را

نهادی سر به زانوی عُبیدُالله و خوش خفتی
چه شد قابل ندانستی پدر جان شانه‌ی ما را

نظرات