خون جگرم زد از بصر موج آری که چنین زند جگر موج دریای شرار نامه ی ماست بستیم به بال نامه بر موج با ما چه کند که تلخ کامیم گیرم که زند بسی شکر موج ای شیر نجف سری بجنبان چونان که میان بحر سر موج با یک دو تکان سر بینداز در نقشه ی دهر و بوم و بر موج تا ری برود نجف به هر باد تا ری برود نجف به هر موج ماراست میان دوست ساحل با توست ز زلف تا کمر موج دوشینه که داشت از شرارت پروانه ی من به بال و پر موج آن شعله مرا محیط غم شد امید مرا شد از خطر موج در بحر غمت شکست خوردم من بودم و تخته و دگر موج با خون دل و جگر نوشتم نیمی روی تخته نیم بر موج بنشینم و صبر پیش گیرم دنباله ی کار خویش گیرم