هر قهرمان کند به نشان خود افتخار زهرا نشان خود به علی هم نشان نداد **** کفن را در بغل بگرفت و بوئید همان طفلی که آخر بیکفن ماند **** شیر تجویز به درمان سرت کرد طبیب هرکه آمد به ملاقات تو با شیر آمد صحبت از شیر شد و رفت دلم کربوبلا که به میدان پسری با پدر پیر آمد قدر یک جرعه از این شیر اگر داشت رباب طفل میماند، ولی حرمله با تیر آمد **** همه تو خیمهی ربابن منتظر یه قطره آبن عمو رفته که آب بیاره قول عمو نشد نداره **** در آغوشم تو را با احتیاط آوردم از میدان که ترسیدم جدا گردد سر از پوست آویزان موقت میکنم دفنت که دور از هر بلا باشی مبادا موقع غارت به زیر دست و پا باشی تو را با خاک پوشاندم، لحد ایکاش میچیدم اگر این کار میکردم سرت بر نِی نمیدیدم **** اینقدر نیزه زمین خورد بدنش پیدا شد نیزه در سینه نشست و خیمهها غوغا شد **** تنتو دارم به خاک میسپارمو خونتم دارم به آسمون میدم من باید گهوارهتو تکون بدم ولی دارم شونهتو تکون میدم لالا لالا لالا لالا لایی ربابه و گهوارهی خالی **** میکرد به نِی اشاره و میگفت رباب: ایکاش نوک نیزه کمی کوچک بود **** نترسی از نیزه، مراقبت هستم اگه بیفتی باز، میفتی تو دستم رو نیزهها مادر، هنوز چشات بازه کاش لااقل میشد، چشماتو میبستم فدا سر بابات اگه رفت رو نیزه سر تو فدا سر بابات که شکست دل مادر تو فدا سر بابات اگه سوخت موی خواهر تو چجوری تو آتیش خودشو اینجا رسونده حتی یه تیکه پارچه هم سالم نمونده چادر و روسری و دامن که بماند پوست تن دختراتم آتیش سوزونده وای، سوختم و خندیدم وای، موهامو که دیدم حسین...