حسین محمدی

چگونه داغ تو باشد جگر کباب نباشد

1723
3
چگونه داغ تو باشد جگر کباب نباشد
چگونه نام تو باشد سخن ز آب نباشد

به رقم خواندن لالای عمه خواب نرفتی
زمان غربت بابا که وقت خواب نباشد

به حنجره پسری این چنین سه شعبه نخورده
محاسن پدری این چنین خزاب نباشد

ز گبر و کافر و از هر شکارچی بپرسند
بریدن گلوی نازکی ثواب ندارد

خراب کرد گلوی تو را سه شعبه داغی
چگونه حال دل مادرت خراب نباشد
علی لای لای

کنار نیزه‌ی تو، مادری دوباره کتک خورد
خدا کند که عروس ابوتراب نباشد

علی جانم سرت به نیزه بلند است در مقابل مَحمل
خدا کند که فقط مَحمل رباب نباشد

چرا قهری مگر تقصیر دارم
بجایت بر کفم زنجیر دارم
کف آبی فقط خوردم عزیزم

هی مرا آزار با زنجیر می‌داد
به من نان خشک با تأخیر می‌داد
زن شامی مرا سوزاند وقتی کنار من، طفل خود را شیر می‌داد

دوباره روضه میگیرم عزیزم
در این ویرانه میمیرم عزیزم

دوباره حرمله رد شد از این جا
دوباره خشک شد شیرم عزیزم

نه رحمی بر پدرم نه شرم کردن
بساط غارت اش را گرم کردن
برای اینکه راحت تر بخوابی زدند و سینه اش را نرم کردن

همه دنبال غارت کردن بودند
همه دنبال این بودن جایزه بگیرند
ریختن تو خیمه ها همه چیز رو بردند

یه عدّه مونده بودن سرشون بی کلاه مونده بود
اومدن خود شیرینی کردن
گفتن ما دیدیم حسین رفت پشت خیمه ها

نیزه به دست ها اومدن
هی تو خاک می‌زدن

سرم شد خاک عالم نیزه رد شد
به پشت خیمه دیدم نیزه رد شد
چنان زد از تنت هم نیزه رد شد

گل یاس مرا از ساقه بستن
مرا با ریسان بر ناقه بستن

نمیماندی به نیزه چاره کردن
سرت را با نخ قنداقه بستن
حسین

ندانم گریه است یا که خنده است
عزیزم هر چه می‌باشد کشنده است

گلم از خواب نازت نپری که
سرت بدجور بر یک پوست بند است

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش