پس از حسین کَز او خوب تر تراب ندیده چه ها گذشت به زن های آفتاب ندیده به بزم باده به جز دست های رفته به زنجیر چه میرود به سر دختر شراب ندیده تو را در خواب دیدم شانه کردم گیسوانت را نهان از چشم مردم باز بوسیدم دهانت را چرا نا باورانه از میان طشت میگریی مگر تا حال بی معجر ندیدی دخترانت را