نور تو تا رسید به بام دیار عرش خورشید را نشاند به روی مدار عرش در فاطمه جمال خدا دیده میشود آیینهی نبی شده آئینه دار عرش ذکر تو شغل دائمی جبرئیلهاست تسبیح نام فاطمه جان است کار عرش نه حضرت رسول نه حیدر برای تو لولاک را نوشته خدای تو برای عرش با ربّنای تو دو ستون آفریده تا از این طریق حفظ شود ساختار عرش جانم به میوهای که بُوَد باب میل تو آن میوهای که نام گرفته:انار عرش گفتند: انبیای خدا هم پیادهاند آن دم که روز حشر تویی تک سوارعرش مارا به سقف بهشتی نیاز نیست کافیست چادر تو شود سایهسار عرش در گوشهی بهشت تنور تو روشن است مشغول طبخ نان شدهای خانهدار عرش شکر خدا به دست تو ظرف غذای ماست شکر خدا که نان تو در سفرههای ماست خندیدی و خدا همه را شادکام کرد غم را برای اهل غم تو حرام کرد با تو گشود باب توسّل به خویش را در حقِّ خلق لطف خودش را تمام کرد قبل از تو سهم دخترکان سنگ قبر بود نور تو این معامله را تمام کرد زنده به گور کرد وجود تو جهل را دیگر عرب به شأن زنان احترام کرد فهمیدهایم حدِّ مقامت قیامتی است وقتی رسول پیش قدومت قیام کرد یا بضعةالنّبی خودش ختم مرسلین در باب جایگاه تو ختم کلام کرد روح الامین به لفظ علیکِ دل خوش است هرگاه رو به خانه امنت سلام کرد والله یک شبِ همه آن یهود را این چادر تو بود مسلمان نام کرد ازقصّهات حکایت ایمان درست شد با گرد و خاک چادرت انسان درست شد روح تو خلق شد قلمی هل اتی نوشت دستت بلند شد مَلَکی ربّنا نوشت پردهنشین آل نبی، لوح کردگار قرب تو را برابر قرب خدا نوشت تنها سه آیه از سهم تو از قصّهی خداست امّا چقدر شرح بر این ماجرا نوشت معراج ابتدای رسیدن به فیض توست این را رسول سر در غار حرا نوشت عیسی اگر که کور شفا داده با یقین بالای نسخه ذکر شریف تو را نوشت ذرّیهی تو را که خدا پادشاه خواند ذرّیهی مرا همه از دم گدا نوشت حال تو را مدیح علی خوب میکند باید به خاطر دلت از مرتضی نوشت ذکر تو شیعیان تو را پای بند کرد مارا علی علی تو از جا بلند کرد دروازهی بهشت غلام در علیست افلاک تشنهی نم چشم تر علیست راز نهان خلقت این خاک مرتضاست سِرّ تمام کُون و مکان در بر علیست دستی بلندتر ز یدالله دیدهای بالاتر از تمامی سرها سر علیست در صدر شاهکار رشادت هنوز هم فتح الفتوح معرکهی خیبر علیست امّا پناه حیدر کرار فاطمه است بانوی آب و آیینه ها سنگر علیست با بودش جوشن جنگی نیاز نیست جوشن کبیر او زره ی پیکر علیست