غم مخور ای کودک جانباز من غم مخور ای آخرین سرباز من غم مخور ای کودک دُردی کشم من خودم تیر از گلویت میکشم تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد هیچ کس حدس نمیزند که چنین سر برسد پدرم چیز زیادی که نمیخواست فرات یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد با دو انگشت همین حنجره میشد پاره چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد خون حیدر به رگش در تب و تاب است ولی بگذارید به سن علی اکبر برسد غم مخور صید خوارج میشوی تا ابد باب الحوائج میشوی کس نکشته کودک شش ماههی معصوم را در شهادت یادگار محسن زهرا منم