عاشق به اینجا آمده ام
296
0
- ذاکر: حسین محمدی فام
- سبک: شعر روضه
- موضوع: قاسم بن الحسن (ع)
- مناسبت: شب ششم محرم
- سال: 1403
عاشق به اینجا آمدم، عاشق از اینجا میروم
نوکر به دنیا آمدم، نوکر زِ دنیا میروم
قبل از تمامِ نوکران، زهرا به هیئت میرود
وقتی به روضه میروم، دیدارِ زهرا میروم
من دوست دارم روضه را
چون خانهی امنِ من است
غمها زِ یادم میرود، تا پیشِ آقا میروم
این کوچه، آن کوچه، حسین
این خانه، آن خانه، حسین
مجنونم و دنبال او، صحرا به صحرا میروم
صد سال عارف هرچه کرد، آخر نشد کارش درست
من این مسیرِ سخت را، با گریه حالا میروم
مولا تنزل میکند، نوکر ترقی میکند
او رفته در گودال و من، بالایِ بالا میروم
وقتی که چشمم بسته شد، ارباب خاکم میکند
تا خانهیِ قبر خودم، کی گفته تنها میروم؟!
یک چند وقتی میشود، راهم نداده کربلا
از برکتِ نامِ حسن، امسال اما میروم
*****
جذبه و جاذبه و جلوهیِ اعظم، حسن است
عالی و علی و علامه و اعلم، حسن است
به خداوند بهشتش، حسنآبادِ خداست
شَرَفُالشَمسِ خداوندِ دو عالم، حسن است
بنویس از نفسش فاطمه را میفهمند
بسکه آئینهیِ پیغمبرِ اکرم، حسن است
از حسنجانِ علی، بینِ جمل فهمیدم
دومین حیدرِ این قوم، مُسَلَم حسن است
چهارده تن همه اوصافِ حسن را دارند
دو حسن هست ولیکن همه از دم، حسن است
بیشتر داد به هرکَس که اهانت کردش
بسکه بخشید که گفتیم خدا هم، حسن است
او حسین است و حسین است حسن پس خوب است
بنویسیم که در هر دو مُجَسَم، حسن است
بارها گفت حسین این که کریم این آقاست
بارها گفت حسین این که مقدم حسن است
کیست او قبلهیِ اصحابِ اباعبدالله
نقشِ پر جذبهیِ هفتاد و دو پرچم، حسن است
شیخ عباسِ قمی، مُنتَهیُالآمالَش
گفت در کرب و بلا سیلِ دمادم، حسن است
کاش میشد که بگویم به ضریحِ حرمش
این همه غم حسن است
این همه ماتم حسن است
*****
آخر یه روز شیعه برات حرم میسازه
حرم برای تو شَهِ کَرَم میسازه
آخر برات یه گنبدِ طلا میسازیم
شبیهِ گنبدِ امام رضا میسازیم
جانم حسن، جانم حسن ...
*****
وقتی زمانِ جنگِ تو در کارزار شد
دیدم خودِ حسن رویِ مرکب سوار شد
گفتی که قاسمم، نفسِ کوفیان برید
از ترس بینِ قافله، داد و هوار شد
خود و زره نیاز نداری، تو حیدری
مبهوتِ رزمِ حیدریات، ذوالفَقار شد
انگار ناقهیِ زنِ ملعونه پِی شد و
انگار مجتبایِ جمل آشکار شد
از میمنه به میسره کولاک کردهای
هر مدعی مقابلت آمد، شکار شد
با یک اشاره پوزهیِ ازرق به خاک خورد
با یک جرقه، کارِ بقیه فرار شد
عباس کیف کرد، چه مردانه میزدی
لشکر مقابلِ غضبت، تار و مار شد
من چهارقل برایِ تو خواندم عزیزِ من
دورَت شلوغ شد، جگرم پر شرار شد
وقتی که دوره شد بدنت بینِ اسبها
صحرا مقابلِ نظرم پر غبار شد
تَحتُالحَنَک زِ رویِ تو افتاد، وایِ من
چشمانِ شور آمد و کارِ تو زار شد
زیبایِ خانوادهیِ من گونهات شکست
کعبه میانِ قومِ زنا سنگسار شد
میخواستم که حجله ببندم برایِ تو
اما با سُمِ اسب، سینهیِ تو همجوار شد
نوکر به دنیا آمدم، نوکر زِ دنیا میروم
قبل از تمامِ نوکران، زهرا به هیئت میرود
وقتی به روضه میروم، دیدارِ زهرا میروم
من دوست دارم روضه را
چون خانهی امنِ من است
غمها زِ یادم میرود، تا پیشِ آقا میروم
این کوچه، آن کوچه، حسین
این خانه، آن خانه، حسین
مجنونم و دنبال او، صحرا به صحرا میروم
صد سال عارف هرچه کرد، آخر نشد کارش درست
من این مسیرِ سخت را، با گریه حالا میروم
مولا تنزل میکند، نوکر ترقی میکند
او رفته در گودال و من، بالایِ بالا میروم
وقتی که چشمم بسته شد، ارباب خاکم میکند
تا خانهیِ قبر خودم، کی گفته تنها میروم؟!
یک چند وقتی میشود، راهم نداده کربلا
از برکتِ نامِ حسن، امسال اما میروم
*****
جذبه و جاذبه و جلوهیِ اعظم، حسن است
عالی و علی و علامه و اعلم، حسن است
به خداوند بهشتش، حسنآبادِ خداست
شَرَفُالشَمسِ خداوندِ دو عالم، حسن است
بنویس از نفسش فاطمه را میفهمند
بسکه آئینهیِ پیغمبرِ اکرم، حسن است
از حسنجانِ علی، بینِ جمل فهمیدم
دومین حیدرِ این قوم، مُسَلَم حسن است
چهارده تن همه اوصافِ حسن را دارند
دو حسن هست ولیکن همه از دم، حسن است
بیشتر داد به هرکَس که اهانت کردش
بسکه بخشید که گفتیم خدا هم، حسن است
او حسین است و حسین است حسن پس خوب است
بنویسیم که در هر دو مُجَسَم، حسن است
بارها گفت حسین این که کریم این آقاست
بارها گفت حسین این که مقدم حسن است
کیست او قبلهیِ اصحابِ اباعبدالله
نقشِ پر جذبهیِ هفتاد و دو پرچم، حسن است
شیخ عباسِ قمی، مُنتَهیُالآمالَش
گفت در کرب و بلا سیلِ دمادم، حسن است
کاش میشد که بگویم به ضریحِ حرمش
این همه غم حسن است
این همه ماتم حسن است
*****
آخر یه روز شیعه برات حرم میسازه
حرم برای تو شَهِ کَرَم میسازه
آخر برات یه گنبدِ طلا میسازیم
شبیهِ گنبدِ امام رضا میسازیم
جانم حسن، جانم حسن ...
*****
وقتی زمانِ جنگِ تو در کارزار شد
دیدم خودِ حسن رویِ مرکب سوار شد
گفتی که قاسمم، نفسِ کوفیان برید
از ترس بینِ قافله، داد و هوار شد
خود و زره نیاز نداری، تو حیدری
مبهوتِ رزمِ حیدریات، ذوالفَقار شد
انگار ناقهیِ زنِ ملعونه پِی شد و
انگار مجتبایِ جمل آشکار شد
از میمنه به میسره کولاک کردهای
هر مدعی مقابلت آمد، شکار شد
با یک اشاره پوزهیِ ازرق به خاک خورد
با یک جرقه، کارِ بقیه فرار شد
عباس کیف کرد، چه مردانه میزدی
لشکر مقابلِ غضبت، تار و مار شد
من چهارقل برایِ تو خواندم عزیزِ من
دورَت شلوغ شد، جگرم پر شرار شد
وقتی که دوره شد بدنت بینِ اسبها
صحرا مقابلِ نظرم پر غبار شد
تَحتُالحَنَک زِ رویِ تو افتاد، وایِ من
چشمانِ شور آمد و کارِ تو زار شد
زیبایِ خانوادهیِ من گونهات شکست
کعبه میانِ قومِ زنا سنگسار شد
میخواستم که حجله ببندم برایِ تو
اما با سُمِ اسب، سینهیِ تو همجوار شد
نظرات
نظری وجود ندارد !