ساحل بحر کرم پر موج است میل سیمرغ بقا، بر اوج است عِلم اعداد ریاضی، برگشت عدد سیزده امشب، زوج است سیزده بار، ز خود رَستم من سیزده مرتبه، سرمستم من سیزده بار، به آقا سوگند قاسم ابن الحسنی، هستم من سیزده بار، هنا بگذارید سیزده حجله، بنا بگذارید سفرهی عقد، بچینید و در آن قاب عکس شهدا بگذارید حسین، نهی به قاسم دهد حسن دستور ز من بپرس که سلطان کربلا، حسن است اندریب ادب است، اینکه به گلزار حسین شده سرمست و به گلبانگ انابنُ الحَسن است نجمه در کرببلا، صاحب فخر است از آنکه چهرهی قاسم او، زهرهی هر انجمن است گفت منم از شیر خدا، صاحب شمشیر امروز کو شغالی که سرش، لایق شمشیر من است هر که آمد به مصافش، سر بی تن برگشت زانکه شاگرد اباالفضل، به هر فوت و فن است تو دلم رو حیدری کردی عمو وجودم رو مادری کردی عمو اصلاً احساس یتیمی ندارم تو واسه من، پدری کردی عمو راضیه برادرت، بزار برم با گریه گفت، شیخ یتیمم مرا نزن گیسو کشیده را، که به گیسو نمیکشند راضیه برادرت، بزار برم جوونیم فدا سرت، بزار برم یه قسم میدم، که رد خور نداره تو رو جون مادرت، بزار برم بگو عمه، آینه قرآن نیاره بگو نجمه، سر به صحرا نذاره چه زره تنم کنی، چه یک کفن به خدا فرقی به حالم نداره اکبرت زره رو شونه داشت چی شد؟ یا کلاخود روی سر گذاشت، چی شد؟ زیر ضربهی عمود، سرش شکست سنگ زدن، خیلی زیادی سنگ زدن کِل کشیدن، جای شادی سنگ زدن موهاتو با خون، هنا کشیدنو به جای نقل دومادی، سنگ زدن پسرم پَرت کو؟ پس سرت کجاست؟ نقابی که داده مادرت، کجاست؟ دیدی گفتم یه روزی قد میکشی میبینی پاهات کجاست، سرت کجاست روی خاک صحرا، پاشیده تنت صدای شکستگی، میده تنت از کجا بقیه تو پیدا کنم؟ زیر سُم اسبا، مونده بدنت