زندگی با دل پر گوشه‌ی زندان

زندگی با دل پر گوشه‌ی زندان

[ حسین قربانچه ]
زندگی با دل پر ، گوشه زندان سخت است
گریه کردن جلوی ظلم نگهبان سخت است

سجده‌ی با غل و زنجیر مکافات شده
بین این صومعه وا کردن قرآن سخت است

تشنه لب هستم و از العطشم بی‌خبرند
آبیاری شدن گُل تَهِ گلدان سخت است

یاد معصومه‌ام و فاصله آبم کرده
از سیه چال بلا رفتن کنعان سخت است

(یا باب الحوائج، یا موسی بن جعفر) 4

هوای دیدن معصومه گرفته این دل غم دیده
ولی چکار کنم دیواره به هر سویی سرم چرخیده

کاش می‌شد سحر به مدینه پَر بزنم
کاش می‌شد بِرم به دخترم سر بزنم
کاش می‌شد از غم رها شم

دوست داشتم که سایه روی سر داشته باشه
دوست داشتم که دخترم پدر داشته باشه
کاش می‌شد کنارش باشم

(میون غُل و زنجیرم، وای، وای، وای) 2
(چه غریبونه می‌میرم، وای، وای، وای) 2

منو با دست و پای بسته زندانی یه یهود کردن
تو جوابای ناله‌هام هر بار صورت منو کبود کردن

(میون غُل و زنجیرم، وای، وای، وای) 2
(چه غریبونه می‌میرم، وای، وای، وای) 2

نظرات