روضه حضرت عبد الله بن الحسن(ع)

روضه حضرت عبد الله بن الحسن(ع)

[ حسین محمدی ]
نیزه می‌خواد برسه تا دهنت
با هزار نقشه و ترفند میاد

عزیزم این همه دست و پا نزن
زیر چکمه نفست بند میاد

دیگه با جسم تو کاری ندارن
تا چهل تا نعل مرکب برسه

حسن و حسین و درهم می‌بینه
ای خدا به داد زینب برسه

اومدم که مشکلا رو حل کنم
تا به حرفای بابام عمل کنم

دستم از تنم جدا شده عمو
چجوری حالا تو رو بغل کنم؟

گفته بودم که واسه تو جون میدم
اگه پیش بیاد واسه تو خون میدم

(عاقبت به خیر شدن، همینه که
من دارم رو سینه‌ی تو، جون میدم)۲

من در حرمت، اشاره‌ها را دیدم
مرگ همه‌ی ستاره‌ها را دیدم

از اسب همین که بر زمین افتادی
وا کردن گوشواره‌ها را دیدم

قربان نگاه تو، که حُر را حُر کرد
سنگی به سرت خورد و مرا، دلخور کرد

دستم که به پوست شد عمو آویزان
بوی حسنش، کرببلا را پر کرد

دیدم که چطور، پشت پا می‌خوردی
تیغ از چپ و راست بی هوا، می‌خوردی

چیزی که عمو دل مرا می‌سوزاند
این بود که ضربه با عصا می‌خوردی

دیدم که زمین خورده‌ای و ترسیدم
تنهایی و غربت تو را فهمیدم

از تل که به گودال سرازیر شدم
دعوا به سر عمامه‌ات را دیدم

در طول مسیر، ای عمو غوغا بود
انگار سر کشتن تو، دعوا بود

یک لحظه نگاه من، به پشتم افتاد
ای وای که عمه زینبم تنها بود

نظرات