حاج سعید حدادیان

در این گوشه‌ی ویران

3054
29
در این گوشه ویرانه
به عشق تو اسیرم
بیایی یا نیایی‌
پدر باید بمیرم

الهی‌به‌رقیه‌
الهی‌به‌رقیه
الهی‌به‌رقیه


من آن مجاهد نستوه خردسال اسیرم
که شمع محفل آزادگیست روی مُنیرم

پیام خون خدا خیزد از زبان خموشم
که سیدالشّهدا به شهر شام سفیرم

رُخم کبود زِ سیلی
به چشم دوست چراغم
قدم کمان ز فراق و
به قلب خَصم چو تیرم

پناه هفت سپهرم
که گفته دُخت یتیمم؟
شفیعه‌ی‌ دو سرایم
که خوانده طفل‌ صغیرم

عزیز فاطمه هستم
زعزتم نشود کم
اگر چه در دل شب
گوشه‌ی خرابه بمیرم

چه باک اگر که به سنگم
زنند نخل کمالم
چه‌ غم زِ سلسله‌ی روبهان
که دختر شیرم

مرا به شام نبینید در لباس اسارت
که‌ تا خداست خدا، بر تمام خلق امیرم

پیام آور خون شهید تا صف حشرم
ز سیدالشهدا باشد این مقام خطیرم

عدو به چشم حقارت، نظاره کرد به حالم
خبر نداشت که حتی فرشته نیست نظیرم

یزید داد مرا جا به روی خاک خرابه
به رغم آنکه شمارد میان خلق حقیرم

کجاست تا نگرد در همین خرابه زِ عزت
پناه طفل صغیرم، مطاف شیخ کبیرم

به سن کوچک من، منگرید کآمدم اینجا
نه دست زائر خود، بلکه دست خلق بگیرم

اگر چه آمده مشهور، نام من به رقیه
بسان فاطمه در عزّت و جلال، شهیرم

قسم به دامن پاک حسین پرور زهرا
که من عزیزم و ذلت، زِ هیچکس نپذیرم

خدا گواه‌ست کتک خوردم، التماس‌نکردم
مگر نه دختر ناموس کردگارِ غدیرم

حسین جان حسین جان حسین جان

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش