
بمیرم که تو بستر افتادی برا رفتنت دعا کردی آمادهای ازم رو نگیر این شب آخری تویی که فقط همدم حیدری نداری توونی، دیگه نیمه جونی نرو از کنارم تو خیلی جوونی سکوتت رو بشکن بزن حرفی با من عزیزم نمیشه ازت دل بریدن چه روزای سختی شده دل نگرونه بچّههام چه شهریه هرجا میرم بهم نمیدن جواب سلام (حیدر رو تنها نذار)۸ حسن که نگفت از تو کوچه برام واسه اینکه بیشتر نشه غصّههام غمت رو تو دیگه نریز تو دلت بگو از توی کوچه و قاتلت بگو که یه نامرد تو اون روز پر درد چطور اومد و چادرت دو لگد کرد بگو از چشم تارِ، کبودی رخسار بگو چیشد اون روز که خوردی به دیوار با کینه از من اومدن سیلی به روی تو زدن دیگه نرفت از اون به بعد یه خواب راحتم حسن نمازات عزیزم نشسته شده بمیرم که پهلوت شکسته شده اینا از همون روز که پشت در تو رفتی که باشی برا من سپر رسیدن با هیزم، در خونه مردم توی اون شلوغی صدای تو گم شد تا بال و پرت سوخت، دل دخترت سوخت تو بودی تو آتیش ولی حیدرت سوخت زندگیم به هم زدن تا که لگد به در زدن در افتاد و رد شدن از روی تنت چهل نفر صدای در، دری که تو شعله سوخت دری که یه میخ توی سینه دوخت