برات حرف ندارم شما بفرمایید به این بهانه نگاهی به ما بفرمایید به وقت نافله ی صبح ای مسیحا دم ز وقت خفت ملولم دعا بفرمایید نشسته ام سر راهت خودت بلندم کن تکان نمیخورم از جام تا بفرمایید هنوز خانه تکانی نکرده این دل من و مانده ام که بگویم کجا بفرمایید بخیل نیستم آقا فقط مرا نه نه تو رو خدا همه را با خدا بفرمایید اگر قنوت گرفتید یه اینان به خودت سفارش من وامانده را بفرمایید بگیر هر چه به من میدهند این مردم مرا ندارتر از هر گدا بفرمایید لباس فقر به سائل چقدر می آید لباس فقر به من هم عطا بفرمایید این دیده نیست لایق دیدار روی تو چشم دیگر بده تا تماشا کنم تو اگر آمد خبر رفتن ما را بدهید بگمانم که بنا نیست کنارش باشیم سال ها منتظر سیصد و اندی مرد است آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم عزیز فاطمه مردم همه گرفتارند عزیز فاطمه فکری به حال مردم کن تکلم فقرا جز زبان درازی نیست کلام حق کلیم است تو تکلم کن لباس فقر به سائل چقدر می آید لباس فقر به من هم عطا بفرمایید برای آمدنت احترام باید کرد از این به بعد به جای بیا بفرمایید مرا عوض کن عزیزم خدا عوض نه به جای سنگ دلم را طلا بفرمایید عزیز فاطمه نزدیک نیمه ی رجبیم اجازه ی سفر کربلا بفرمایید تاریکی دل همه را غرق نور کن این آبروری ریخته را جمع و جور کن دستی از این خمیده بگیری چه می شود؟ این بار هم ندیده بگیری چه می شود؟ امشب خدا کند ملکی بین همهمه پرونده مرا برساند به فاطمه تا آن گدا نواز گدا پروری کند تنها نه من برای همه مادری کند شاید به التماس دلم اعتنا کند امشب حرم که رفت مرا هم دعا کند گر برانند و گر ببخشایند ره به جای دگر نمی دانیم چون دلارو میزند شمشیر سر به بازیم و رخ نگردانیم تنگ چشمان نظر به ما بکند ما تماشا کنندگان بستانیم هر چی بدم که ولی فدات که میشم یه شب توی هفته گدات که میشم ******