ای روزگار زینب، صبر و قرار زینب

ای روزگار زینب، صبر و قرار زینب

[ پیام کیانی ]
ای روزگار زینب، صبر و قرار زینب
رفتی و دیگه رفته صبر و قرار زینب

رفتی و رفت جون از سرِ خواهر
رفتی و رفت سمت خیمه لشکر

این صدای نفس‌های شمره
روی سینه‌ت جای پای شمره
محاسنت تو دستای شمره

ای کشته‌ی فتاده به هامون
حسینِ من، حسینِ من
ای صید دست پا زده در خون 
حسینِ من، حسینِ من

قتلوک عطشانا، ذبحوک عریانا 
رأس تو می‌رود بالای نیزه‌ها
من زار می‌زنم در پای نیزه‌ها
****
ریّان ابن الشبیب، جدّمونو غریب گیر‌آوردن
ریّان ابن الشبیب آبو واسه حبیب دیر آوردن

تو شیب گودال سرازیر شد 
حسین پیر شد، حسین پیر شد
سرو بریدن دیگه دیر شد 
حسین پیر شد، حسین پیر شد

نظرات