کوتاه بود حیف گل من بهار تو شد نوبهار هم خجل از گل عزار تو خورشید و ماه، هر دو بسوزند تا ابد گریند بر مصیبت لیل و نهار تو بستند در به روی تو و من ولی چه غم شهد است زهر خانه نشینی، کنار تو ای وای پشت در، به روی خاک دیدمت با آنکه عالمی است همه، خاکسار تو تو اون شلوغی، چطور لباس تو در اومد دیدم که شمر با خنجر اومد بغض گلویش را، اگر نشکست مادر وقت اذان، بار سفر را بست مادر گاهی حسینش را، حسن میدید انگار بیناییاش را داده بود، از دست مادر چشمان تو، دنیای حیدر شد عزیزم شکر خدا، حال تو بهتر شد عزیزم گفتند زهرا، باز مادر شد عزیزم آنکه نباید میشد، آخر شد عزیزم دیشب تو را، در این حوالی خاک کردم دیشب تو را، با دست خالی خاک کردم