چه فضه‌ای نظرش خاک را طلا می‌کرد

چه فضه‌ای نظرش خاک را طلا می‌کرد

[ علی کرمی ]
چه فضه‌ای نظرش خاک را طلا می‌کرد
هزار حاجت ناگفته را روا می‌کرد

کنیز فاطمه بود و عزیز فاطمه شد
ولی ز گفتن این ماجرا حیا می‌کرد

سوگند به زهرا که هرکس نوکری کرده
با فضه واسماء وقنبر نسبتی داد
 
بیرون میندازم ز درگاهت به این زودی
این بخت برگته در اینجا کسوتی دارد

چه فضه‌ای نظرش خاک را طلا می‌کرد
هزار حاجت ناگفته را روا میکرد

کنیز فاطمه بود و عزیز فاطمه شد
ولی ز گفتن این ماجرا حیا می‌کرد

به غیر آیه‌ی قرآن کسی از او نشنید
زبان به کوثر و تطهیر و قدر وا می‌کرد

ملَک هر آینه می‌گفت التماس دعا
همین‌که بر سر سجاده ربنا می‌کرد

همان کسی که ز شب تا سحر میان قنوت
شبیه فاطمه همسایه را دعا می‌کرد

سلام بر تو که فخر ملائک جبریل
به خاک‌بوسی تو فخر بر سماء می‌کرد

اگر هزار کنیز از بهشت می‌آمد
تو را برای خودش فاطمه سوا می‌کرد

همین بس است به مدحت دگر به‌جای علی
تو را برای کمک فاطمه صدا می‌کرد

*******

نشست روی زمین گفت فضه من مُردم
دوید فضه‌ی بیچاره سوی بانویش

بدید بانوی پهلو شکسته‌ی خود را
گرفته در بغل خویش هر دو زانویش

*******

فضه دوید ولی بد موقع رسید
میخ در نفس مادرو برید
یه جور زدند که روی زمین نشست
به خدا که قلب آسمون شکست

آتیش گرفت همه‌ی بال و پرش
بمیرم جلو چشای همسرش
بایام با اشک داره فریاد می‌زنه
این زنی که می‌زنید زن منه

صدای جیغ توی خاکستر و دود
کی می‌دونه چی تو دست فضه بود؟

******
می‌گفت علی که همسرم را نزنید
پروانه‌ی شمع سحرم را نزنید
با گریه‌ی کودکانه زینب می‌گفت 
ای اهل مدینه مادرم را نزنید

********

اینجای روضه را همه باید گذر کنند
از آنچه دید خادمه صرف نظر کنند

از آن به بعد بود شب راحتی نداشت
زهرا به زنده ماندن خود رقبتی نداشت

مردم کسی به آل علی دقتی نداشت
گویا برای شهر اهمیتی نداشت

********
قسم به حال نزار و به دیده‌ی ترتان
که افتخار من خدمت است در برتان

برای خادمه هم که حجاب می‌گیرید
چه گشته است مگر پشت قاب معجرتان؟

به گوش هم که ندارید گوشواره چرا؟
بپرسم از چه کسی که کجاست زیورتان؟

و با نگاه خودت تو به فضه فهماندی
ز گوشواره نگویم برای همسرتان

برای یک نفسی هم که دردسر داری
حکایتی‌ست همین دستمال بر سرتان

اگر دمی نفسی هم عمیق‌تر بکشید 
ز خون سینه شود پر تمام بسترتان

ز خانه‌داری زینب خیالتان راحت
که مادر است بر این خانواده دخترتان

لطف شب عروسی دختر به مادر است
حداقل بخاطر این دخترم نرو

********
سوگند به زهرا که هر کس نوکری کرده
با فضه و اسما و قنبر نسبتی دارد

بیرون نیندازم ز درگاهت به این زودی
این بخت برگشته در اینجا کسوتی دارد
*******
من را که می‌زدند کسی وای هم نگفت
همسایگان عجب غم همسایه داشتند

من آیه‌ی رسالتم و امت رسول
با تازیانه حرمت این آیه داشتند

*******
ببین بچه‌هامو دارن اشک می‌ریزن
تو رو جون این‌ها که خیلی عزیزن

عزیزم بلندشو تو خیلی جوونی
تو باید غمای علی رو بدونی

چرا زندگی‌مون به اینجا کشیده
من افتادم از پا تو رنگت پریده

هنوزم لباسات پر از بوی دوده
چرا زیر چشمات سیاه و کبوده

یه خونه می‌سازم درش گر نگیره
که آتیش اون در به چادر نگیره

یه خونه می‌سازم که توش غم نباشه
یه خونه که دیگه قدت خم نباشه

یه خونه که دور و برش خار نباشه
رد دست خونیت رو دیوار نباشه

*******
تو را در نیمه‌ی شب خاک کردم
گریبان را ز هجرت چاک کردم

برای اینکه طفلانت نبینند
همه خون‌های در را پاک کردم

*******
چهارمین ضربه پنجمین ضربه 
وضع حنجر وخیم‌تر میشد

ششمین ضربه هفتمین ضربه 
مادری داشت بی پسر میشد

نظرات