پناه آخرم

پناه آخرم

[ سید جواد پرئی ]
مادرا تو مصیبت‌‌و دردن
به عشق خونواده می‌خندن
با دستی که شکسته پا میشن
بازم واسه غذا درست کردن

مادر تو بسترم، باشه یک مادر
بی مادرا اصاََ، ساعت نمی‌گذره

مادر تو ابر شب، بی‌تاب بچشه
از فکره بچه‌ها، خوابش نمی‌بره

پناهه آخرمه، سایه‌ی سرمه، بعد این‌همه سال این تمام باورمه، حضرت فاطمه‌ی زهرا مادرمه۲

نظرات