یاد داری قتلگه، نشناختم جسم شریفت خم شدم بابا سراغت را ز انگشتر گرفتم در مقام قرب بودم مات جسم چاک چاکت تا برای شیعیان، پیغام زان حنجر گرفتم سوختم آتش گرفتم، من که خود از شیعیانم که اولین پیغام تو، دستور تا آخر گرفتم