من آن مجاهدِ گلگون سوار عالم عشقم کمر به رشتهی جان بسته زیر تیغ نشستم من فکر ترّهی اکبر نه فکر گیسوی اصغر به پیشگاه حضور تو بار ماریه بستم به زیر فتادم و برخاستم ز بهر شهادت هزار شکر که آن عهد بسته را نشکستم *** برو تا زیر شمشیرم نبینی همین ساعت به مرگم مینشینی حلالم از حقوق خواهری کن به طفلان برادر مادری کن