
روز و شب، گریه شده کارش از پا نمیشینَن، چشمهای خونبارش باهمین، حالتِ بیمارش فاطمه میگرده، دور و بَرِ یارش لَزِمَتِ الفِراش، کَبوده مادر دست و پاش نَحِلَه جِسمُها، بَعدِ قِصّهی کوچهها وَ ذابَ لَحمُها، از غریبیهای بابا (سه ماهه بیقرارم، مادرم توی بَستَره) ۲ خداکنه مادرم، از کنارِ بابام نره دلیل گریههای، مادرم غمِ حیدره (شهیدهی راهِ علی، مادرم، مادرم) ۴ دردِشو هیچکی نمیدونه غنچهشو سوزوندن، پُشت درِ خونه مادرم، اینروزها بیجونه همش نمازهاشو، نِشَسته میخونه صارَت کَالخَیال، قَدِش شده مثلِ هلال یُغشیَ عَلَیها، هِی از هوش میره اینروزها مُعَصَّبَةَ الرَّأس، مادرِ من دلشکستهست (دیگه بعد از شبی که، خونمونو آتیش زدن) ۲ به سختی مادر امروز، شونه زد به موهای من بَرا دستِ کَبودش، گِریونن حسین و حسن (شهیدهی راهِ علی، مادرم، مادرم) ۶ شب تا صبح، بالاسرش مونده با چشمهای گِریون، حسینو خوابونده جبرئیل، روضه براش خونده با دو سه خط مَقتَل، قلبشو سوزونده قُتِلَ بِالرِّماح، میافته بِینِ قتلگاه قُتِلَ بِالعَصا، ضربه میزنن بیهوا قُتِلَ بِالسَّنان، رو نِیزه قاریِ قرآن قُتِلَ جائِعا، تشنه ذَبیحاً بِالقَفا همش میگه بُنَیَّ، بمیره مادر بَرا تو بمیرم تشنه میشی، مَحَل نمیدن صداتو شبیهِ خونهی ما، میسوزونن خِیمههاتو (شهیدِ بیغسل و کَفَن، حسینم، حسینم) ۳