دَم غروب کشتنت، با سنگ و چوب کشتنت بین شلوغی و بین بزن بکوب کشتنت وقت اذون کشتنت، تو خاک و خون کشتنت خولی و شمر و حرمله چه بیاَمون کشتنت از سر لج کشتنت، چه رج به رج کشتنت بمیره مادرت که با دشنهی کج کشتنت یه عدّه پست کشتنت، یه عدّه مست کشتنت راه نفس کشیدنت رو تا که بست کشتنت (جدّیَ العطشان جدّیَ العطشان)... تو هلهله کشتنت، برا صله کشتنت تو زنده بودی و همه با عجله کشتنت برا ثواب کشتنت، پیش رباب کشتنت لحظهی آخری تو رو واسه عذاب کشتنت (جدّیَ العطشان جدّیَ العطشان)...