
دلی که عاشقی نکرده هیچوقت دلِ آشوبِ دریا رو نفهمید من حال خیلیا رو خوب کردم کسی حال دل ما رو نفهمید صدامو غم گرفته، من اون مُردهام که پا قبر خودش نشسته و ماتم گرفته منی که علت خندهی خیلیا شدم حالا خودم گریهام گرفته میزنم اُمُّالبنین رو صدا کاش به دادم برسه این شبا حال من خیلی خرابه فقط یکی ما رو ببره کربلا... اصلاً بذار وقت بگذره این روضهها سخت بگذره اصلاً بذار دیر شه روضه نفسگیر شه تو روضهی گودال نوکر تو پیر شه مگه از گودال دَرِت آوردن که من از گودال در بیام آقا دوست دارم وقتی کربلا هستم دور مقتل بیشتر بیام آقا شمر اگه بره، سنان نمیگذره تو قتلگاه تو زمان نمیگذره حتی ازت دَمِ اذان نمیگذره غروب شد، خورشید نشست شمر ولی از تنت پا نشد اذان شد، نمازش رو بست راه حلقت ولی باز نشد یک زن تنهام چهطور شمرو ازت جدا کنم پاشو اذونِ مغربه من به کی اقتدا کنم؟