دست من و لطف دست با کرم تو

دست من و لطف دست با کرم تو

[ علی جهانبخش ]
دست من و لطف دست با کَرَمِ تو 
جانِ من به فدای بقیعِ بی‌حرم تو

دارد میان هیئتِ خود گریه می‌کند
با اهل‌بیتِ عصمتِ خود گریه می‌کند
با داغ هتک حُرمتِ خود گریه می‌کند
دارد برای غربت خود گریه می‌کند

آتش گرفت خانه‌اش امّا سپر نداشت
بین چهار هزار نفر، یک نفر نداشت

مشعل به دست‌ها وسط خانه ریختن
یک عدّه بی‌حیا وسط خانه ریختن
تا این که بی‌هوا وسط خانه ریختن
اموال خانه را وسط خانه ریختن

بین نماز بود و مجالش نداده‌اند
حتی امان به اهل و عیالش نداده‌اند

بین هجومِ بی‌خبر و یاد مادر است 
دیواره‌های شعله‌ور و یادِ مادر است
تنها میان دردسر و یاد مادر است
افتاده است پشت در و یاد مادر است

شکر خدا خمیده به دیوار برنخورد 
بال و پَرش به تیزیِ مسمار برنخورد

این پیرمردِ سالخورده عصا برنداشته
آرام‌تر، هنوز عبا برنداشته
نعلین خود را به‌خدا برنداشته
شیخ عرب عمّامه چرا برنداشته؟

او را کِشان‌کِشان وسط کوچه می‌کِشن
در پیش این و آن، وسط کوچه می‌کِشن

آتش مسیر رفتن او را گرفته است 
طفلی زِ ترس، گردن او را گرفته است
چه بد طناب گردن او را گرفته است
****
آن شب که من از ناقه، افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی، از ما تو جدا بودی
****
تو رو می‌زدن به قصد ثواب
منو می‌زدن تو بزم شراب

تو بزم شراب 
شد آستین پاره برا من حجاب
نشست حرمله روبه‌روی رباب

نظرات