
خَلقاً و خُلقاً تو پیغمبری مثل بابات از ما دل میبَری اسم تو هماسمِ مولا علی تو مَمسوسٌ فی ذات حیدری رفته صورت زیبات به خود پیغمبر میوهی قلب حسینه نوهی حیدر وقتی استادِ فنون رزمت عباسه بایدم بترسه دشمن از علیاکبر اللهاکبر به هیبت علیاکبر اللهاکبر به قدرت علیاکبر اللهاکبر میخونه رجز تو میدون اللهاکبر به غیرت علیاکبر یا علیاکبر، یا علی علیاکبر... وقتی میزنه به قلب لشکر انگار به میدون اومده حیدر ترسی نداره از خیل دشمن زینب میگه جانم علیاکبر تا که دست میبَره به غلاف شمشیرش با یه ضربه دشمنو کرده غافلگیرش کسی تنبهتن جلودار یه ضربهش نیست میکُشه لشکرو ضربهی نفسگیرش اللهاکبر تو محشری علیاکبر اللهاکبر تو سَروری علیاکبر اللهاکبر به غَمزهی اون چشمات اللهاکبر تو لشکری علیاکبر یا علیاکبر، یا علی علیاکبر...