
از وقتی اینجا اومدم تو سینمه غمِ عجیب چرا همش حس میکنم تو این دیار بوی غریب؟ ای کوفیا بهم بگید چه خبره چیو میدونید چی شده ای مردم شهر دلهره دارید پریشونید؟ آخه دیدم تو بازار میسازن چقدر تیر برا چی؟ دیدم آهنگری که تو دستاشه زنجیر برا چی؟ جمع کرده بود تو خورجین یکی سنگ به تعداد برا کی؟ دیدم یکی یه تیرِ سهشعبه بهش داد برا کی؟ انگاری که خبریه دست یکی سپریه مژده دادن چند روز دیگه حراجی روسریه واویلا غریب آقام... انگاری مسلم توی شهر خبریه بهت نمیگن اینجوری که بوش میرسه کمین زده دور تو دشمن ای کوفیا چجوریه گرفته بودید دور من رو الان یه چند روزیه که خالی گذاشتین پشت من رو اینقده دست بیعت دادین بهم تو این شهر برا چی؟ حالا آماده کردین برا من یه لشکر برا چی؟ بستین تو کوچه بازارِ این شهرو آذین برا کی؟ این همه سنگ و چوبو رو بومها گذاشتین برا کی؟ دلشورههام شده زیاد دلخوشیام رفته به باد ایکاش میشد بگم آقا حسین سوی کوفه نیا واویلا غریب حسین...