آینه ی غرق نور ایزد آمد یا جلوه ای از بهشت سرمد آمد با دیدن اکبرش چنین گفت حسین یک بار دگر بوی محمد آمد گفتم ای دل به جان رسیدم گفت ز چه، گفتم از آنچه دیدم گفت ز چه خم گشته قامتت گفتم از غم حجر او خمیدم گفت تو کجا و غمش کجا گفتم حق به این فطرت آفریدم گفت خوش بلای است عشق او گفتم این بلا را به جان خریدم گفت عجب از اشک و آه تو گفتم به خدا زین دو رو سپیدم گفت با گناهان چه می کنی گفتم که علی می دهد نویدم گفت به که دلبسته ای بگو گفتم کشته ی عشق آن شهیدم گفت دیده ای کربلای او گفتم این بود منتها امیدم گفت در مدیحش بگو سخن گفتم من ز پیر خرد شنیدم گفت که در او بین جلال سر مد را صورت و سیرت محمد را دل ز دنیا گسستم امشب خوش از این دام رسته ام امشب تا شود خانه ی محبت دوست دل ز دنیا گسستم امشب پی تجدید عهد با جانان همه عهدی شکستم امشب در هوای طواف کعبه ی عشق باز احرام بسته ام امشب مژده آمد که می رسد از راه آن نگار خجسته ام امشب به امیدی که دست من گیرد سر راهش نشستم امشب تازه دیدار او صفا یابد این دل و جان خستم امشب ارمغانم به آستانه ی او بود این گل که بستم امشب که در او بین جلال سرمد را صورت و سیرت محمد را عقل کل را نظیر میآید عشق گل را وزیر میآید نهر دیگر جدا شد از کوثر یا که خیر کثیر میآید بارش رحمت خدا امشب بر کبیر و صغیر میآید امشب از توده ی گنهکاران ناله ی یا مجیر میآید هر دم از بندگان خاک نشین بانگ نعم الامیر میآید ز سراپرده جلال حسین طُرف ماهی منیر میآید کز تجلای روی زیبایش مهر گردون حقیر میآید پسری داده بر حسین خدا که پدر را نظیر میآید اوست روح کرامت و کرمش خلق را دستگیر میآید شیری از بیشه ی علی برخاست که چو شیرگیر میآید خون خون خداست در بندش که چنین دل پذیر میآید او علی اکبر است و در مدحش نغمه است عقل پیر میآید که در او بین جلال سرمد را صورت و سیرت محمد را چرخ دین جلوه ای دیگری دارد گاهی از مه خوبتر دارد آسمان را بگو برون آرد ماه از این خوبتر اگر دارد پسری در کمال زیبایی جای در دامن پدر دارد شد ز لطف خدا حسین پدر پسرت یا علی پسر دارد جای زهرا در این میان خالی است کز رخ طفل بوسه بر دارد نیست زهرا ولی بود زینب که چو جان طفل را به بر دارد دید حق بر حسین و داغ دلش کز غم سید البشر دارد خواست که از خاطر خطیر حسین این غم جان گداز بردارد