(یه گودال و این همه نیزه، این همه شمشیر، این همه غارت) ۲ یه پیراهن، این همه دعوا، این همه غوغا، آه از این غربت (سر پیراهن تو جنگیدن، بهت خندیدن بهت خندیدن) ۲ العطشهای تو رو نشنیدن، بهت خندیدن بهت خندیدن روی زخم تو نمک پاشیدن، بهت خندیدن بهت خندیدن یه آقا و این همه مرکب، روبرو زینب، شد تنش پامال یه نامرد و خنجر کهنه، روبرو مادر، اومده گودال نانجیب میزد تو رو با کینه، نشست رو سینه نشست رو سینه نمیگه خواهر تو می بینه، نشست رو سینه نشست رو سینه سینۀ تو چقدر سنگینه، نشست رو سینه نشست رو سینه یه خواهر که وسط گودال، بین اون جنجال شده آواره یه خواهر که جلویِ چشماش، رو تنِ داداش نیزه میباره زینبت میون نامحرمهاس، کجایی عباس کجایی عباس پیکر حسین رو خاک صحراس، کجایی عباس کجایی عباس برای غارت خیمه غوغاس، کجایی عباس کجایی عباس