ای جان جهان، جهان جان ادرکنی قیّوم زمین و آسمان ادرکنی احیاگر صد دَم مسیحا الغوث یا حضرت صاحبالزمان ادرکنی ***** چه بانویی که هجده سالِ نوری پیش از خِلقت و قبل از آن پرستیدهست نورِ ذوالجلالش را چه روزی؟ کِی؟ چگونه؟ در کجا؟ حتی نمیدانست جبرائیل هم تحویلِ سالش را نه تنها آسمان، تا آخرین سقفِ فَلک دارد زمین از وصلههای چادرِ او اتصالش را چه باغی داشت ظِلِّ آسمانِ هفتمین، باید که از روحالامین پرسید طعمِ سیبِ کالش را میان خَلق تنها آسیابِ حُسن میچرخد اگر خالق کند تقسیم، یک جو از خصالش را به روی شانهاش بارِ تعلق سخت سنگین است چه آسان میدهد پیراهنِ شامِ وصالش را سه ماهِ آخرِ عمرِ کَمش، ای ماه شاهد باش به سختی سمتِ بستر میکِشد جسمِ هلالش را صدای سیلیِ دیوارها گم کرد در گوشش روی گلدستههای نخلها صوتِ بِلالش را برای دفعهی پنجم اگر مادر نشد، یعنی به یاریِ علی بخشید زهرا خمسِ مالش را