
مانند کبوتر به هوای تو رهاییم از جانبِ سلطان برسد، هر چه رضاییم ما را چه بد و خوب به پایِ تو نوشتند احسان بکنی یا نکنی، باز گداییم از بس که گنه دیدی و نادیده گرفتی رو داده به ما تا که دگر بار بیاییم آلوده دلان راه به مِیخانه ندارند ما تشنهی وصلیم، اگر بیسر و پاییم ما را کرمِ تو در این خانه کشیده آقای رئوفم، همه محتاج عطاییم یک بار شده جانِ جوادت بغلم کن بیمارِ فراقیم و به دنبال دواییم آشفتگیِ نوکرتان علّتش این است جا ماندهی راهِ سفرِ کربوبلاییم زندانیِ بغداد زمین خورد و صدا کرد ما وارث یک مادرِ افتاده زِ پاییم زان روز که شد چشم زنی تار زِ سیلی ما کوچهنشینان، همه محتاج عصاییم گرچه جگرم سوخته، دلشوره ندارم ما در همه حالات چنان کوهِ حیاییم با دخترِ من بیادبی کار ندارد معصومهی من راه به بازار ندارد