مانند کبوتر به هوای تو رهاییم

مانند کبوتر به هوای تو رهاییم

[ حاج منصور ارضی ]
مانند کبوتر به هوای تو رهاییم
از جانب سلطان برسد هر چه رضاییم

ما را چه بد و خوب به پای تو نوشتند
احسان بکنی یا نکنی باز گداییم

از بس که گُنه دیدی و نادیده گرفتی
رو داد به ما تا که دگر بار بیاییم

آلوده‌دلان راه به مِیخانه ندارند
ما تشنه‌‎ی وصلیم اگر بی‌سر و پاییم

ما را کرم تو درِ این خانه کشانده
آقای رئوفم همه محتاج عطاییم

یک‌ بار شده جان جوادت بغلم کن
ما غافله‌ی خسته، گرفتار شماییم

آشفتگی نوکرتان علّتش این است
جا مانده‌ی راه سفر کرب‌و‌بلاییم

زندانیِ بغداد، زمین خورد و صدا زد
ما وارث یک مادرِ افتاده زِ پاییم

زان روز که شد چشم زنی تار زِ سیلی
ما کوچه‌نشینان، همه محتاج عصاییم
****
این کبوتر کز قفس بال و پَرش بیرون زده
بارها خون دل از چشم ترش بیرون زده

مردِ دختردار دور از دخترش دق می‌کند
جانش از تن در فراقِ دخترش بیرون زده

روزه‌دارِ بی‌کسِ ما را چنان هر شب زدند
استخوان‌های تنش از پیکرش بیرون زده

گریه‌ی دیوارِ زندان را درآورد این غریب
بس که بر دیوارها خون سرش بیرون زده

بی‌حیا آن‌ قدر از روی عبایش رد نشو
از عبایش دست‌های لاغرش بیرون زده

قامت موسی‌ بنِ جعفر خم شد و بد خم شده
مثل صحنی که ستون محورش بیرون زده

خاک شد امّا نه غارت نه مثل حسین
از تنش انگشت با انگشترش بیرون زده

از تَه گودال با آن چکمه‌ی غرقِ به خون
شمر را دیدم که با آن خنجرش بیرون زده

گوش زن‌ها نشنود از بعد عباسِ علی
حرمله یاغی شده با لشکرش بیرون زده

وای از حال رباب آن ساعتی که بین راه
دید از سرنیزه سیب نوبرش بیرون زده

نظرات