(شهرت ماست مُحبّانِ ابا عبدالله ریزه خواریم سر خوانِ اباعبدالله) 2 (نظر فاطمه از روز ازل بر ما بود نام ما بوده به دیوانِ ابا عبدالله) 2 اشک ما از کرَم زینبِ او تأمین است تا که هستیم پریشان اباعبدالله یاعلی گفتم و دیدم که علی گفت حسین پدرش رفته به قربان اباعبدالله قلم عفو کشیدند به پروندهی ما تا نشستیم به ایوان اباعبدالله دین ما را نبی آورد، حسین ابقاء کرد زیر دینیم و مسلمان اباعبدالله مرگ حق است ولی در دلِ میدان خوب است کاش باشم ز شهیدانِ اباعبدالله مرگ حق است ولی در دل میدان خوب است کاش باشم زِ شهیدان اباعبدالله مادرم لقمهی نانی که سرِ سفره گذاشت همه خوردیم به احسانِ اباعبدالله جرعه آب خنکی خوردم و گفتم با اشک به فدای لب عطشان اباعبدالله علت سوختنِ چوب در آتش این است چوبها خورده به دندان اباعبدالله رفته بودم سرِ بازار لباسی بخرم یادم آمد تن عریان اباعبدالله آه از آن شام غریبان که به صحرا افتاد شعله بر دامن طفلان اباعبدالله تن من وقف نوکِ پا زدن طفلان شد کوچه کوچه سرمن بود که سرگردان شد چه خیالیست که بازیچهی این و آن شد یا که برعکس به میخی تنم آویزان شد دست حق باد نگهدار اباعبدالله