
شب، شبِ اشک و تماشاست اگر بگذارند لحظهها با تو چه زیباست اگر بگذارند فکرِ یک لحظه بدونِ تو شدن، کابوس است با تو هر ثانیه، رؤیاست اگر بگذارند مثلِ قَّدَش، قَدَمش، لحنِ پیمبروارش رویِ فرزندِ تو زیباست اگر بگذارند غنچه آخر، چقدر آب مگر میخورد عمرِ طفلِ تو، به دنیاست اگر بگذارند ساقیات رفته و ای کاش، که او برگردد مَشکِ او، حاملِ دریاست اگر بگذارند آب مالِ خودشان، چشمِ همه دلواپس خیمهها، تشنۀ سقاست اگر بگذارند قامتش اوج قیام است قیامت کردهست قد سقّای تو رعناست اگر بگذارند سنگها در سخنت هم نفس هلهلهها لحن قرآن تو گیراست اگر بگذارند تشنهای آه! وَ دارد لب تو میسوزد آب مهریۀ زهراست اگر بگذارند بر دل مضطرب و منتظر خواهر تو یک نگاهِ تو تسلّاست اگر بگذارند آمد از سمت حرم گریه کنان عبدُالله مجتبایِ تو همین جاست اگر بگذارند رفتی و دختر تو زمزمه دارد که کفن کهنه پیراهنِ باباست اگر بگذارند شاعر: سید محمد رضا شرافت ***