ماهِ من تا جلوهاش از ظلمت آبادم رسید چون نسیمی در دلِ آتش به امدادم رسید بانگ تنهایی زدم در انزوای درد خویش چون شنید از غربتم آمد به فریادم رسید در معاصی غرق بودم او مرا بیرون کشاند گریههای روضهاش از بهر ارشادم رسید گفته بود آقا زمین خوردی به دادت میرسم هر قدَر، هر لحظه، هر جا دید افتادم رسید اصلاً از جنّت، زمین آمد که روضه بشنود روضهاش حتّی به دادِ حضرت آدم رسید بهترین نعمت همین حبّ حسینِ فاطمه است شکر میگویم که این نعمت به اولادم رسید **** تا زینب از آن کوچه و بازار گذر کرد از پیش نگاهش در و دیوار گذر کرد بار دگر انگار که در آتش فتنه از برگِ گلی تیزیِ مسمار گذر کرد راضی به رها کردنِ گودال نمیشد با آمدن شمر به اجبار گذر کرد میرفت به همراه غیوران سفر امّا از شام به همراهیِ اشرار گذر کرد در بین کف و هلهله و خندهی شیطان ناموس خدا... در حیرتم از زجر که از پیش رقیه هر بار گذر کرد طلبکار گذر کرد