حسن حسینخانی

دستان تو حالا شده بالاترین دست

2100
1
دستان تو حالا شده بالاترین دست
جبریل بوسه میزند بر اینچنین دست

خلق ازل، کار ابد، بر عُهده‌ی توست
اِی اولین دست خدا، ای آخرین دست

آن دستها را آنقدر بالا گرفتند
تا داد یزدان با امیرالمومنین دست

یاد تو و دست تو افتادم وقتی
در علقمه افتاد بر روی زمین دست

اگر آنطرفها مرا راه نیست
شما لااقل اینطرف‌ها بیا

بزن بیل خود را بر این سرزمین
بزن تا که باشد درخت شما

من از آب چاه شما خورده‌ام
که حالا شدم تشنه‌ی کربلا

یاد تو و دست تو افتادم وقتی
در علقمه افتاد بر روی زمین دست

هر سه حکایات نگاهت را نوشتند
پس آفرین آب، آفرین مشک، آفرین دست

این دستها که پیش روی ما باز است
از پشت، بسته می‌شود روزی همین دست

پشت و پناه محکمی بودند این‌ها
زهرا توقع داشت در کوچه از این دست

دستهایم بسته بود و همسرم را می‌زدند
وای بر من دختر پیغمبرم را می‌زدند

دست مغیره، دست زهرا، دادِ بی داد
افتاد دست بدترین‌ها، بهترین دست

هنوز یادمه نفس نفس میزد
همه رو از در خونه پس میزد

یادمه شبا تا صبح از زور درد
بالش و به میله‌ی قفس میزد

یادمه به هیچکسی امون نداد
زخماش و حتی به من نشون نداد

رو به قبله شد که رو به راه بشم
جونم و تا نخریده جون نداد

یادمه زندگیم و نظر زدند
دستشون پر بود و با پا در زدند

چارنفر روی سرم ریخته بودند
ولی زهرام و چهل نفر زدند

تازیانه، دنیام و ازم گرفت
آتیش، آرزوهام و ازم گرفت

خدا لعنت کنه این مغیره رو
مادر بچه‌هامو ازم گرفت

من همین یک نفس از جرعه‌ی جانم باقیست
آخرین جرعه‌ی جام را تو بنوش

گر به آتش ببری یا نبری خود دانی
من دلم سوخته گفتم که بدانی فقط

حُرَم و چکمه سر شانه‌ام انداخته‌ام
مادرم را به عزایم بنشانید فقط

گر بنا نیست ببخشید، نبخشید اما
دست ما را به محرم برسانید فقط

نظرات

نظری وجود ندارد !

لیست پخش